بعد از آن که در رابطه ام با وحید شکست خوردم، با خودم عهد کردم ديگر با هيچ پسري دوست نشوم. هدف من از دوستي، آشنايي براي ازدواج بود اما نمي دانم چرا وحید به همه چيز پشت پا زد. ۴ ماه از اين ماجرا مي گذشت و من براي عوض شدن حال و هوايم به پارک نزديک خانه مان رفته بودم.
روي نيمکتي نشستم و در حال و هواي خودم بودم که ناگهان صداي پسر جواني توجه ام را به خود جلب کرد. او که جوان خوش تيپي بود خودش را شايان معرفي کرد و خيلي سريع توانست با حرف هايش اعتمادم را به خودش جلب کند. اين مقدمه آشنايي ما بود و در ادامه رابطه من و شايان صميمي تر شد
Subjunctive (I suggest you do)