چند ماه از شروع زندگي مشترکم مي گذشت و مشکلات مالي امانم را بريده بود. هرچه کار مي کردم فايده اي نداشت و درآمدم کفاف بدهي هايم را نمي داد.
گرفتاري هايم ادامه داشت تا اين که همسرم راحله گفت پدرش شخصي را مي شناسد که به زن هاي بيوه وام مي دهد. او گفت ما مي توانيم بدون آن که کسي متوجه شود به صورت صوري از يکديگر طلاق بگيريم. آن وقت سراغ اين شخص مي روم و از او وام مي گيرم.
اين فرصت بسيار خوبي است فقط نبايد کسي از اين ماجرا بويي ببرد. نمي دانم چرا اما بدون حتي يک لحظه فکر کردن پيشنهاد راحله را قبول کردم و چند روز بعد بي سروصدا از يکديگر جدا شديم
Subjunctive (I suggest you do)