“همۀ وقت” معمولیها خوشبخت ترند!
گیریم که شما ضد ضربه باشی و خدشه ناپذیر و حوادث هم فقط برای آدمهایي که در صفحه حوادث می خواني رخ می دهند. با این حال، پیر هم نخواهی شد؟! از میان تمامِ چیزهایی که میدانم، زیبایی ظاهر ناماندگار ترین چیزیست که سراغ دارم. عمرِ زیبایی، حتی از عمرِ مال و منال هم کمتر هست، که بعد ازمرگ، ثروت باقی میماند و ظاهر نه. دستنوشتههاي من خوشگل خواهند ماند و او دیگر نه.
بد نگو از بر روی ویلچر نشستن ات، خیلی از این “آدمهایي” که فکر می کني دو پا دارند، هر روز به اکراه و اجبار قدم به سمتِ منزل بر میدارند و آرزو می کنند که هیچگاه نرسند. آدمهايِ دوپایی که با پای خودشان به قتلگاه عاطفه و احساس رفتند…
و “آنهایي” که با پایشان لگد به حرمت و پاکیِ عشق زدند…
بد نگو از دستهاي نداشته ات، که بسیارند “آدمهایي” که سالهاست دستهایشان در حسرتِ لمسی بیشهوت، خشکیده هست. آدمهایي که دستهاشان را آلوده به عهدی با عهدشکنان ساختهاند و آرزومی کنند هرگز دستی نمیداشتند که گرفته میشد…
و “آنهایي” که دستهایشان به سمتِ نجابتِ دخترکی دراز شد…
بد نگو از چشمهاي نداشتهات، که معمولا چشمِ آدمها در مشاهدهِ آن چه واقعا ارزش مشاهده دارد، کور هست. و چه بسیار نابینایانی که با دو چشمِ سر، زیباییِ چشمها را دیدند و مهربانیِ آن را ندیدند. زیباییِلبخند و بوسهاي را دیدند و معصومیت آن را ندیدند. دلگیر مباش، که به چشمِ آدمها، چشمهایي نگران و خسته، دو چشمی ترسناکند. اصلا، چشم می خواهی برای چه؟ زشتی و حماقتِ آدمها، به خدا مشاهده ندارد… با همان دو چشمی که ببینی، با همانها خواهی گریست.
با تمامِ نداشتههایت، هنوز می تواني ۹۰۰ مورد از ۱۰۰۰ کاری راکه دیگران انجام میدهند، انجام دهی. در واقع، برترینهایش را! نیمهي پر را بنگر! و از انجام کارهایی که می تواني انجام دهی، لذت ببر. باور کن، خوشبخت خواهی بود، در کنارِ کسی که تو را تنها به خاطر تو میخواهد. یا اصلا چرا خوشبختیِ ما در گرو کسی باشد؟ کسی هم که نبود، اصلا تنها، با خدا خوشبخت باش.
با خدا و مهربانی و پروانه و کودکیِ گلها، با شبنم و اشک و عاطفه و عشق، با آسمان و باران و ستاره و خورشید، با دریا و صدف و موج و گوشماهی، با ماهی کوچولویِ قرمزِ تنها در آبیِ بیکران دریاها. تنها هم خوشبخت خواهی بود، تنها اگر، خودِ تنهایت بخواهی…
نفس نفسهاي تو، هدیهي خداست به تو، تو با تاپ تاپهاي تپش قلبت، شکر گزارش باش… خدا راشکر کنیم، برای چیزهایی که داده و ما نمی دانیم… برای چیزهایی که گرفت و حکمتش را نمیدانیم… خدایا شکرت ! خدایا ممنونم، برای تمام چیزهایی که نمی دانم…
۱- هنوز درگیر کاری نیمه تمام هستم! و متاسفانه وقتم و اکثر از آن، ذهنم، درگیر مسائلی مانده هست. خیلی دوست داشتم به بعضی نظرات و نیز ایمیلهاي قبلي دوستانم جواب میدادم، اما نشد… و من تا آن روز، غمگینم.
۲۲- با وجود مدت زیادی از آخرین نوشتهاي که گذاشتم، باز هم هنوز ذهنم خلوت نشده! اما نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و امشب، چیزی راکه امروز صبح به آن فکر می کردم، سریع نوشتم. حرفهایم فقط برای این بود که میان این همۀ غم، بگویم اگر درد و رنج هست، امید هم هست، خدا هم هست…
منبع : talab.org
Subjunctive (I suggest you do)