خجالتی بودن یا همان چیزی که باعث میشود ما در ارتباط برقرار کردن با دیگران راحت نباشیم، تنها یک احساس درونی است. اکثر ما در موقعیتهای مختلف این حس را تجربه میکنیم. این مشکل با توجه به میزان شدتش، پیامدهای جسمی و روانی متعدد دارد. خجالتی بودن به معنای ناتوان شمردن خویش است و با ناتوان بودن کاملا متفاوت است. نتیجهی این اختلال روانی، از دست دادن فرصتها است که من به دفعات و در موقعیتهای مختلف آن را تجربه کردم؛ تا سرانجام تصمیم گرفتم به طور جدی با آن مقابله کنم. آنچه در این مقاله میخوانید، تجربهی شخصی من در رویارویی با توجه غیر عادی و مضطربانه به خودم است.
چند سال پیش، همراه دوستانم به یک مهمانی دعوت شدم و پیش از آنها به آنجا رسیدم. هیجان و استرس تمام وجودم را فرا گرفته بود. به حمام رفتم و آنقدر وقتکُشی کردم تا مجبور نباشم با کسانی که نمیشناسم رو به رو شوم و با آنها صحبت کنم. خندهدار به نظر میرسد ولی واقعیت این است که برای یک شخص کمرو، تعامل اجتماعی پُر استرس و نگرانکننده است و او را دچار تنشهای روانی میکند.
من در کودکی جزء بچههای خجالتی و کمرویی بودم که همیشه پشت مادرشان پنهان میشدند. در حالیکه بزرگ میشدم، یاد گرفتم بیشتر صحبت کنم، ولی در ذهن خودم همچنان همان کودک خجالتی بودم. با اینکه از نظر خانواده و دوستانم کمرو نبودم، ولی همیشه از برقراری ارتباط با کسانی که نمیشناختم، قضاوت آنها، و اینکه ممکن است مرا نپذیرند میترسیدم
Subjunctive (I suggest you do)