۲. حکایت دوم گوسپند قربانی

آورده اند که زاهدی از جهت قربان گوسپندی خرید، در راه قومی بدیدند، طمع کردند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند بِبَرند. پس یک تن از پیش درآمد و گفت:‌ای شیخ این سگ از کجا می‌آری. دیگری بدو بگذشت و گفت: شیخ مگر عزم شکار دارد؟ سیّم بدو پیوست و گفت: این مرد در کسوه‌ی اهل صلاح است، امّا زاهد نمی‌نماید، که زاهد را با سگ صحبت نباشد و دست و جامه‌ی خویش را از او صیانت واجب دارد. از این نسق هر کس چیزی گفت: تاشکّی در دل او افتاد و خود را متهم گردانید و گفت: شاید بود که فروشنده‌ی این جادو بوده است و چشم بندی کرده؛ در حال گوسپند بگذاشت و برفت و آن جماعت بِبُردند.


آموزش ربان انگلیسی گوسپند ,زاهد ,شیخ ,بدو ,دل ,چیزی ,و گفت ,کس چیزی ,چیزی گفت ,گفت تاشکّی ,هر کسمنبع

زمان گذشته کامل استمراری

تست هاي زبان عمومي

unless

Subjunctive (I suggest you do)

A Quick Review of the Tenses (1)

SUBORDINATING CONJUNCTIONS

Present perfect continues (I have been doing)

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه آنلاین هنر زنجان قند تلخ ، ديابت معرفی کالا فروشگاهی شب که میشه Turkor | اخبار داغ سینمای ترکیه و کره جنوبی خریدار ضایعات کاغذ باطله و کتاب و روزنامه Attractive champion clothing بازرسی ایمنی آسانسور جرثقیل لیفتراک| صدور گواهی سلامت خرید و فروش مویک2 اورجینال دانلود فیلم های جدید